برای خیانت هزار راه است اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست
.
.
.
دلم
پُر است
پُر پُر پُر آنقدر که گاهي اضافه اش از چشمانم ميچکد....!
.
.
.
زيادي خوبي كردم رفتي نموندي با ما آخر خط رسيده وسم نداري حالا با رقيبم نشستي گفتي همين كه هستي رفتي و بي تفاوت دل منو شكستي
.
.
.
از وقتي رفتي هيچ کسي هم درد و هم رازم نشد هيچ کسي حتي يک دفعه هم غصهء سازم نشد رفتي ولي بدون هنوز عاشقتم تا پاي جون دل بهاريم عاشقه چه تو بهار چه تو خزون
.
.
.
در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...
.
.
.
خـــــدا!!!!
کي کـــــــــات مي دي؟؟؟!!
هزار بار ،يک پلان رو گرفتي...
من بازيگر خوبي نمي شم،بــــاور کن .!
.
.
.
تو سکوت مي کني!
فرياد زمانم را نمي شنوي
يک روز !
من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز براي اولين بار
مفهوم "دير شدن " را خواهي فهميد .......
.
.
.
برای بدست آوردنت نمی جنگم !
به تکّدی قلبت هم نمی آیم !دوستت دارم ،فارغ از داشتنت ..
.
.
.
دلم از هزار راه ِ رفته ؛
بی تو باز گشته است ..
ایوب هم اگر بود ،
چشم می بست از انتظار آمدنت ...
.
.
.
مــــن ...
این روزهـــــا
صدای ثانیــــه ثانیـــــه فرامــــوش شدنم را
می شــــنوم....
.
.
.
سخت تر از
تمام نبودنت
دفتریست
جا مانده از خاطرات
که هر برگش
احساسیست
که به دار آویخته شد . . .
.
_________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ ___________________ _________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ _____________________________ __@@@@@____________@@@@@ ___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ __________@@@@@@@@ ___________@@@@@@@ ____________@@@@@@ ________________________ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@
یرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه " پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند : او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود ! يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند . پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد ! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !